درک زبان توسط نوزاد
نوزاد به ما گوش میدهد و در حالی که هنوز خاموش است گفتههای ما را تجزیه و تحلیل میکند. به راستی چگونه به محض تولد، ماشین عجیب فراگیری زبان به کار میافتد؟ صدا، آوای پیوستهای است که نوزاد باید آن را به هجا و کلمه تفکیک کند.
ترجمه: حمید وثیق زاده انصاری
منبع:راسخون
منبع:راسخون
نوزاد به ما گوش میدهد و در حالی که هنوز خاموش است گفتههای ما را تجزیه و تحلیل میکند. به راستی چگونه به محض تولد، ماشین عجیب فراگیری زبان به کار میافتد؟ صدا، آوای پیوستهای است که نوزاد باید آن را به هجا و کلمه تفکیک کند. شیرخوار حتی واجهایی را که در زبان مادریش متداول نیستند تشخیص میدهد. از بدو تولد، این نیمهی چپ مغز است که به گفتار میپردازد.
گفتار، از خصوصیات نوع آدمی و بنابراین خصیصهای همگانی است، یعنی همهی کودکان بدون توجه به فرهنگی که دارند در یک سن به طور طبیعی شروع به حرف زدن میکنند و در حدود سه سالگی به آن اندازه بر زبان مادریشان تسلط مییابند که بتوانند منظور خود را به بزرگترها بفهمانند، و این امر بدون پیگیری روش خاصی برای آموزش حاصل میشود (برعکسِِ نوشتن که نیاز به آموزشی جدی دارد). کودک همان گونه که برداشتنِ نخستین قدمها را فرامیگیرد حرف زدن را هم میآموزد، یعنی این ظرفیتی ذاتی است که در میراث ژنتیکی او ثبت گشته و مغزش برای آن برنامه ریزی شده است. به محض تولد (شاید هم پیش از آن)، نوزاد، حرفهای بزرگترها را میشنود و کم کم زبان آنها را جذب میکند. بنابراین هر انسان از نظر زیست شناختی، مجهز به دستگاه فراگیری زبان است. آیا میتوان چگونگی این برنامهی زیست شناختی را معین کرد؟ برای این کار، باید نخست خواص بنیادی دستگاه پردازش گفتار را معین کنیم و به مطالعهی کودکانی بپردازیم که کمتر تحت تأثیر محیط زبانی ویژهای (زبان مادری) بودهاند، آنگاه این ساختار زیست شناختی را در حالت ابتداییِ آن که آمادهی کار کردن است، یعنی حتی پیش از استفاده از علائم محیطی، بررسی کنیم.
به منظور دست یابی به این حالت ابتدایی، پژوهشگران طبیعتاً به مطالعه روی نوزادان روی آوردند و متوجه شدند که کودکان دارای ظرفیتهای زبانیِ نامنتظَر هستند. نوزادان، پیش از تلفظ نخستین واژهها (از شش ماهگی، کودک شروع به ادای الفاظ نامفهوم میکند)، واجها، هجاها و شاید حتی واحدهای زبان شناختی بزرگتر، یعنی گروه واژهها، را ردیابی میکنند. در میراث ژنتیکی نوزادان، چه عامل ثبت شدهای آنها را وادار میسازد تا اطلاعات صوتی را به گونهای پی گیر برای آموختن زبان، پردازش دهند؟ (واج (یا phoneme) کوچکترین واحد در نظام آوایی زبان است که میتواند تغییر معنایی ایجاد کند. بنابراین در زبان شناسی، کوچکترین واحد در تحلیل است. برای مثال، واژهی مار دارای سه واج «م» و «ا» و «ر» است و اگر واج م را برداریم و به جای آن واج ب را بگذاریم معنای واژه تغییر خواهد کرد. واجها عناصری انتزاعی هستند و صورت آوایی ملموس آنها به عواملی چند و مخصوصاً به موقعیت آنها در مقایسه با سایر آواهای جمله بستگی دارد. گونههای یک واج را واجگونه مینامند، مانند گونههای واج «ک» در فارسی در کلمات کاهو و کلم که اولی نسبت به دومی در ناحیهی پسینترِ کام تولید میشود. مفهوم واج در دستور زایشی کاربرد ندارد؛ در این دستور، خودِ مشخصههای آوایی (مانند کامی، پسکامی، لثوی) که مشخصههای تمایز دهنده نامیده میشوند مهمترین واحدهای کمینه در تحلیل واجی به حساب میآیند.)
حال، تجهیزات بنیادی نوزاد را بررسی کنیم. هنگام تولد، دستگاه شنوایی نوزاد به کار افتاده است. آزمونهای شنواییِ پیش از تولد ثابت کردهاند که طی آخرین هفتههای بارداری، جنین در برابر محرکهای صوتی واکنش نشان میدهد. ولی شرایط دریافت امواج صوتی از ورای شکم مادر، با آنچه ما درک میکنیم بسیار متفاوت است. جنین در محیطی آبکی به سر میبرد و اصوات از طریق بدن مادر به داخل نفوذ میکنند و با صدای اندامهای داخلی مخلوط میشوند. به طور کلی ماهیت صداهای دریافتی توسط جنین، پیش و بعد از تولد تفاوت فراوان دارد.
در حال حاضر، مطالعات شنواییِ پیش از تولد مشخص نساختهاند که آیا پردازش گفتار در شکم مادر انجام میگیرد یا نه. به هر حال نوزاد به محض تولد، صداهای پیرامون را میشنود. حال ببینیم حقیقتاً گفتار چیست: گفتار، موجِ صوتیِ بسیار پیچیدهای است که به وسیلهی صدای انسان تولید میشود. نوزاد برای آموختن زبان مادری، همراه با ساختار زبان شناختی آن، تنها چیزی که در اختیار دارد علائم صوتی پیوسته و متغیر است. بنابراین برای درک زبان، باید پیش از هر چیز، علامت صوتی را به قطعاتی برش دهد تا در آن، واحدهای زبان شناختی مناسب (یعنی هجاها، واژهها و جملهها) را ردیابی کند. این تقسیم به قطعات یا برش، در وهلهی نخست، مسألهی بسیار دشواری را مطرح میسازد، بدین معنی که اصولاً هیچ نوع از شاخصهای صوتی به طور سیستمی با یک واحد زبان شناختی تطبیق نمیکند! آیا نوزاد برای پردازش گفتار، مجهز به دستگاه خاص نوع انسان است؟ ماهیت اطلاعاتی که نوزاد برای پردازش آنها آمادگی یافته است کدام است؟ برای درک این مطلب، باید بین آنچه از ساز و کارهای عمومی پردازش شنوایی برمیآید، که احتمالاً در این زمینه با گونههای دیگرِ حیوانی شریک هستیم، و آنچه مخصوص زبان است تمایز قائل شویم.
آیا از نظر نوزاد، حرف زدن، نسبت به سایر اصوات، وضع ویژهای دارد؟ چنانچه موجودی از نظر زیست شناختی برای پردازش علائم ویژهای در محیط، پیش آمادگی داشته باشد، این علائم باید بتوانند در وهلهی نخست، توجه را جلب کنند و بدین گونه، پردازشی با جزئیات بیشتر بپذیرند. به نظر میرسد که گفتار، و به ویژه با زبان مادرانه در نخستین ماههای زندگی، دارای ویژگی بارزی در مقایسه با اصوات دیگر باشد. گفتار برای نوزاد، علامتی همراه با کششی ویژه است. پژوهشگران این مسأله را با قرار دادن پستانکی متصل به دستگاهی الکترونیکی، در دهان نوزاد، به اثبات رساندهاند. این دستگاه، شدت مکیدن پستانک را اندازهگیری میکند. (این پستانکِ متصل به تجهیزات الکترونیکی، فرصتی پدید آورده است که از نوزادان در مورد آنچه درک میکنند پرسشهایی شود. هر تغییر فشاری در لولهی هوا، نشانهی مکیدن است. هر چه صدایی که نوزاد میشنود برایش جدیدتر و جالبتر باشد بیشتر به پستانک مک میزند. نوزاد به آهنگ صدا بسیار حساس است و این ملاک با ارزشی برای شناخت صدای مادر و سپس درک ساختار جمله است.) هنگامی که در برابر نوزاد محرکی جدید یا یک عامل جالب قرار دهند، پستانک را با ولعی بیشتر میمکد. با استفاده از همین شیوه متوجه شدهاند که کودکان چهار ماهه، شنیدن صدای زنانه را بر هر صدای دیگر یا سکوت ترجیح میدهند. همین نوزادان به گفتاری که خطاب به آنان است واکنش بیشتری نشان میدهند تا صحبتهایی که خطاب به بزرگ سالان باشد. این ترجیح، با مشخصات صوتی زبان مادرانه معین میشود، به این معنی که وقتی روی سخن با نوزاد است ناخودآگاه با صدایی بلند، کمی آهنگین و با زیر و بمهای مشخصتر صحبت میکنیم ....
بنابراین ملاحظه میشود که نشانههای گفتار برای نوزاد حالت ویژهای دارد. آیا نوزاد در حرف زدن انگیزهی تبادل اجتماعی و عاطفی را درک میکند؟ یا حقیقتاً قادر به پردازش زبان شناختی جملات است؟ به عبارت دیگر، آیا نوزاد میتواند بین واجها، هجاها و حتی گروه کلمات تمایزی برقرار کند؟ نخست این پرسش مطرح شد که آیا نوزاد، در گفتار میتواند ابتداییترین واحدهای زبان شناختی (مانند حرفهای الفبا) را تشخیص دهد؟ برای پاسخ به این پرسش، پژوهشگران از همان روش مکیدن پستانک استفاده کردند. ابتدا نوزاد را به محرک شنوایی تکرار شوندهی یک سیلابی، مثلاً پا، عادت دادند و بعد به طور ناگهانی آن را با سیلاب مشابه، مثلاً با، عوض کردند. چنانچه نوزاد با شنیدن صدای با، پستانک را با شدت بیشتری بمکد، بدان معنی است که توانسته آن را از سیلاب قبلی تشخیص دهد.
پژوهشگران در این گونه آزمایشها متوجه شدهاند که نوزاد از سن یک تا دوماهگی میتواند واجهای مختلف زبان را تشخیص دهد. در ابتدا این مسأله چندان مسلّم نبود زیرا هنگام تلفظ یک واج – مثلاً ب – تفاوتهای صوتی برای همان واج بسیار متفاوتند و میتوانند به چندین شکل تلفظ شوند. برای مثال، حرکات لبها در تلف ب در کلمات با و بو به طور کلی با هم فرق دارند. اما نوزاد یک ماهه قادر به تمایز واجهای نزدیک به هم مانند پ و ب یا ب و د نیز هست. شگفت این که این امر برای آواهایی که در زبان مادری وجود ندارند اما در زبانهای دیگر هستند نیز معتبر است. نوزاد ژاپنی ظاهراً میتواند بین واجهای ر و ل فرق بگذارد، در حالی که بزرگ سال ژاپنی نمیتواند این تمایز را برقرار کند زیرا در زبان ژاپنی فرقی بین این دو وجود ندارد. بنابراین، این استعدادِ عجیب تشخیص نوزاد، همیشگی نیست و برای پارهای از واجهای بیگانه کاسته میشود، تا حدودی اواخر نخستین سال زندگی که تقریباً از بین میرود. اما مدتها چنین میاندیشیدند که در مغز نوزاد، ردیابهای ویژگی یافته برای تشخیص اصوات گفتار وجود دارند. اما با انجام مطالعاتی روی چند گونهی حیوانی، ثابت کردند که چین چیلاها و میمونها هم، پس از آموزش طولانی و ملال آور، توانستهاند گروههای مختلف واجها را تشخیص دهند. اما باید دید آیا آنها هم از همان ساز و کارهای شنوایی بهره میبرند که انسان سود میبرد؟ هنوز به این پرسش پاسخی داده نشده است.
به هر حال میدانیم که نوزادان، واجها را تشخیص میدهند. اما آیا میتوانند هجاها را هم ردیابی کنند؟ هجا به عنوان واحد بنیادی تولید گفتار، شناخته شده است، به این معنی که حرکاتِ بیانگر، برای تولید هجاها برنامه ریزی شدهاند و گروه واجهای جدا از هم نیستند. همچنین هجاها هستند نه واجها که زیر و بمها و آهنگ صدا و تأکید بر لهجه را تشکیل میدهند. هجا یا سیلاب، کوچکترین واحد متصور برای تولید واژه است. بنابراین هجا در درک واژههای زبان نقش ویژهای دارد. در نتیجه کودکان چند ماهه قادرند هجاها (از نوع حروف باصدا-بیصدا) را به راستی درک کنند و در گفتار مداوم، آنها را تمیز دهند. در آزمایشی ثابت شد که نوزادان یک ماهه میتوانند دو هجا (مثلاً تاپ و پات) را تمیز دهند، اما نمیتوانند دو توالی حروف بیصدا (مانند تپر و پتر) را تشخیص بدهند. با حضور حرف صدادار یا مصوت، توالی حروف به صورت هجا درمیآید که به نظر میرسد یک واحد بالقوهی زبان باشد که نوزاد در مورد آن، ظرفیت تمایز دقیقتری را نشان میدهد.
آیا نوزادان قادر به شناسایی و استخراج یک هجا در گفتار هستند؟ پژوهشگران، کودکانِ شش و نیم ماهه را در برابر پارهای از هجاها شرطی کردند، بدین معنی که هربار با شنیدن یک هجای مخصوص (مانند با یا دو) سرشان را میچرخاندند. سپس در شرایط مختلف به بررسی این مطلب پرداختند که آیا آنان با شنیدن هجای مورد نظر در درون تداومی از سه هجا، باز هم سرشان را میچرخانند یا خیر و متوجه شدند که کودکان، هجاهای مورد نظر را در میان بافت جمله، تشخیص میدهند. پژوهشگران از این هم فراتر رفته و ثابت کردهاند که نوزادان چهار روزه میتوانند هجاهایی را که به آنها عرضه میشود بشمارند. آنها میتوانند تدامی از دو هجاییها (مانند بابا، نینی، و ماما) را تشخیص دهند و آنها را از تداومی از سه هجاییها (مانند عروسک و برادر) متمایز کنند و این امر بدون توجه به مدت و مقدار گفتار صورت میگیرد. بنابراین، نوزادان میتوانند با شناختن واحدهای کوچک قالب هجا که پیرامون یک هستهی حرف صدادار ساخته شده باشند، گفتار را پردازش کنند. با این حال، پیش از تأیید این مطلب که ظرفیت درک هجاها در تجهیزات زیست شناختیِ نوزاد ثبت شده است، باید نخست معین کنیم که آیا واحد هجا دارای مشخصهی همگانی است یا این که به عکس، نشان دهندهی ویژگی درک یک زبانِ به خصوص مانند زبان فرانسه است. پژوهشگران روی این مسأله کار میکنند. مسلماً نوزاد، پیش از به زبان آوردن نخستین کلمات، حرف ب را از پ تشخیص میدهد و میتواند هجاها را بشمارد. اما موضوع به همین جا ختم نمیشود، زیرا نوزاد در موقعیتی است که بتواند پارهای از عناصر تشکیل جمله را هم ردیابی کند. برای این منظور، نوزاد به عنوان شاخص، از یکی از اجزای تشکیل دهندهی بسیار مهم گفتار استفاده میکند که هنوز از آن ذکری به میان نیاوردهایم و آن لحن است. وقتی میگوییم لحن، یعنی هر نوع تغییر نظامدار در زیر و بم صدا و وزن گفتار که به تغییری در معنا منجر شود.
نوزادان به تغییر آهنگ گفتار حساس هستند. از هفتهی ششم، بر پایهی زیر و بم صدا، صحبتهای مادر را از صحبتهای فردی ناشناس تشخیص میدهند. اما در برابر گفتار یک نواخت، واکنش به خصوصی نشان نمیدهند. در دو پژوهشِ صورت گرفته، ثابت شده است که نوزاد میتواند با استفاده از اطلاعات مربوط به لحن به عنوان شاخصهای تشخیص در داخل جملهها، واحدهایی مانند گروه واژهها یا گزارهها را شناسایی کند. این آزمایشها در کودکان چهار ماه و نیمه انجام شده است. کودکان به جملاتی گوش میدادند که در آنها مکثهای یک ثانیهای در میان اجزای تشکیل دهندهی جمله (یعنی در محل صحیح مکثها طی یک گفتار) و یا در خود اجزای جمله گنجانده شده بود. آنها آشکارا جملههایی را ترجیح میدادند که مکثها یکپارچگی اجزای تشکیل دهندهی جمله را مختل نمیکردند. آنچه مایهی شگفتی بود این که در این آزمایشها، این امر همان قدر که برای زبان مادری کودکان معتبر بود (انگلیسی) برای زبانی که هرگز نشنیده بودند (لهستانی) نیز صدق میکرد. بنابراین، کودک درک معنایی را بر اساس خواص مشخصهی لحن (یا عروض) گفتار که درواقع مسألهای عمومی است، پایه گذاری میکند (مثلاً معمولاً در همهی زبانها، پیش از مکث، صدا پایینتر میآید). اما این عمومیت به سرعت از بین میرود بدین سان که در شش ماهگی، در مورد زبانِ مثلاً لهستانی، هر نوع امتیازی که برای جملات قائل میشد، از میان میرود. بنابراین، کودک در چارچوب برنامهی زبان شناختیِ از پیش برقرار شده، قادر است در گفتار افرادِ پیرامون خود، هجاها، گروه هجاها، و حتی ساختار جملات را شناسایی کند. پارهای از این ظرفیتها، هنگام تولد هم کار میکنند، اما پارهای دیگر نیاز به بلوغ بیشتر دارند. کودک از روی شاخصهای مختلف (صوتی، آوایی و لحنی) واحدهای زبان مادری خود را کشف میکند. با توجه به تمام نتایج به دست آمده، مسلّم است که نوزاد، علائم گفتاری را بیشتر از یک تبادل سادهی اجتماعی و عاطفی پردازش میکند. اصولاً دستگاه درک گفتار در سطوح بسیار مختلفِ پیچیدگیهای ساختاریِ زبان عمل میکند و این از همان نخستین ماههای زندگی آغاز میشود. به نظر میرسد نوزادان بسیار زود دست کم در زمینهی مورد نیاز برای برش جمله به واحدهای کوچکتر، شروع به تجزیه و تحلیل اطلاعات میکنند.
آیا میتوان به ساختارهای مسئول این برنامهی پردازش زبان در مغز دست یافت؟ میدانیم در بزرگ سالان (حداقل در راست دستها) ساختارهای مسئول پردازش زبان معمولاً در نیم کرهی چپ مغز قرار دارند. مثلاً دو واژه که با هر یک از دو گوش همزمان شنیده میشوند (شنود دو گوشی) به نحوی مشابه پردازش نمیشوند و در گوش راست برتری وجود دارد. گفتارهایی که از گوش راست شنیده میشوند (که درنتیجه به مغز چپ میرسند)، بهتر درک میشوند. آیا این جانبی بودن، امری ذاتی و ثبت شده در مغز از بدو تولد است یا این که کودک به تدریج که حرف زدن را فرا میگیرد این خصوصیت نیز رشد مییابد؟ برای پاسخ به این پرسش، باید دید که آیا در نوزاد نیز عدم تقارن در درک زبان، حاکی از جانبی بودن پیش رس است یا نه. و آیا میتوان این برتری گوش راست را در نوزاد تازه متولد شده نیز به اثبات رسانید؟ بدین منظور، پژوهش گران، نوزاد چهار روزه را در معرض شنود دو گوشیِ هجاها قرار دادند و با اندازه گیری میزان مکیدن پستانک، موضوع را بررسی کردند. در نتیجه، متوجه شدند که نوزاد به تغییرات هجاها در گوش راست، بیشتر از گوش چپ واکنش نشان میدهد (در مورد موسیقی، موضوع برعکس است، یعنی نتهای موسیقی به وسیلهی گوش چپ بهتر تشخیص داده میشوند). مشابه همین نتایج در نوزادان پیش رس نیز مشاهده شده است. بنابراین به نظر میرسد نیم کرهی چپ مغز برای پردازش گفتار، حتی پیش از تولد، آمادگی یافته است و جانبی بودن در اثر فراگیری به وجود نمیآید، بلکه خصوصیت بنیادی دستگاه پردازش زبان است.
بنابراین، مطالعاتی که روی نوزادان و کودکانِ تا چهار ماه و نیمه انجام گرفتهاند حکایت از این دارند که برنامهای از پیش برقرار شده در مغز برای فراگیری زبان وجود دارد. با این حال، مغز نوزاد هنوز به بالندگی کامل نرسیده و ساختارهای زبانی مغز هنوز به رشد نهایی دست نیافتهاند. پارهای از ظرفیتهای زبانیِ مربوط به کارکرد درستِ تمامی ساختارهای مغزی، از بدو تولد پدیدار نمیشوند و فقط زمانی آشکار میشوند که برخی از آموزشها صورت گرفته باشند. مثلاً برای آزمون بروز ظرفیتهای دستوری و یا نحوی، کودک نیازمندِ شناخت کمینهای از واژگان است. به هر حال، شناخت بهتر برنامهی فراگیری زبان، میتواند در دراز مدت منشأ آزمونهایی را برای ردیابی پیش رسِ اختلالات زبانی فراهم آورد. در حال حاضر، این اختلالات تنها زمانی تشخیص داده میشوند که کودک شروع به حرف زدن میکند، یعنی حدود سه یا چهار سالگی و یا حتی دیرتر از آن. امید میرود در آینده بتوان پردازش زبان را بسیار زودتر آموخت، اما در حال حاضر، هدفی بسیار دور است.
در فرد بالغ، ساختارهای مغزیای که در درک و تولید زبان دخالت دارند کدامها هستند؟ با استفاده از روش نسبتاً جدید تصویر برداری مغزی با استفاده از برش نگاری مغزی با گسیل پوزیترون، اکنون بررسی نواحی مغزی که طی تلاش زبانی معین نزد فرد سالم فعال میشوند امکان پذیر شده است. دقت تعیین نواحی درحد پنج یا شش میلیمتر است. با استفاده از همین روش، یک گروه پژوهشی در سنت لوئیز امریکا موفق شد مناطقی از قشر مغز را که در درک واژهها، تولید گفتار یا درک مفهوم واژهها دخالت دارند مشخص کند. این پژوهشگران، فهرستی از واژهها را به صورت شفاهی یا کتبی به افراد مورد آزمایش ارائه دادند. نخستین مرحلهی آزمایش، فقط گوش دادن یا نگاه کردن ساده به واژهها بود. سپس پژوهشگران این شرایط را، با موقعیتِ استراحت کامل آزمایش شوندگان که در سکوت فقط به یک نقطه خیره میشدند، مقایسه کردند و مناطقی از مغز را که هنگام درک سادهی واژهها فعال میشوند معین نمودند. برای واژههای نوشته شده، مناطق پس سری – گیجگاهی بودند که فعال میشدند. و برای واژههای شنیده شده، نواحی گیجگاهی – آهیانهای بودند که فعال میشدند. در موقعیتی دیگر، آزمایش شوندگان میبایست هر واژه را با صدای بلند تکرار میکردند. با مقایسهی این حالت با حالت پیشین، پژوهشگران توانستند از طریق حذفی، مناطقی را که فقط در تولید گفتار دخالت دارند معین کنند. این مناطق به ویژه در ناحیهی مربوط به دهان در قشر حرکتی چپ و دیگر نواحی حرکتی (قشر آمادگی حرکتی چپ و نواحی حرکتی مکمل چپ و راست) است. و بالاخره در موقعیت سوم، آزمایش شوندگان میبایست واژهای را برای مفهوم هر یک از واژههای ارائه شده با صدای بلند ادا کنند، مثلاً سفر در جواب واژهی قطار. یک بار دیگر، در مقایسه با آزمون تکرار سادهی واژهها، پژوهشگران توانستند مناطق پردازش معنایی واژهها را در قشر پیشانی مشخص نمایند.
گفتار، از خصوصیات نوع آدمی و بنابراین خصیصهای همگانی است، یعنی همهی کودکان بدون توجه به فرهنگی که دارند در یک سن به طور طبیعی شروع به حرف زدن میکنند و در حدود سه سالگی به آن اندازه بر زبان مادریشان تسلط مییابند که بتوانند منظور خود را به بزرگترها بفهمانند، و این امر بدون پیگیری روش خاصی برای آموزش حاصل میشود (برعکسِِ نوشتن که نیاز به آموزشی جدی دارد). کودک همان گونه که برداشتنِ نخستین قدمها را فرامیگیرد حرف زدن را هم میآموزد، یعنی این ظرفیتی ذاتی است که در میراث ژنتیکی او ثبت گشته و مغزش برای آن برنامه ریزی شده است. به محض تولد (شاید هم پیش از آن)، نوزاد، حرفهای بزرگترها را میشنود و کم کم زبان آنها را جذب میکند. بنابراین هر انسان از نظر زیست شناختی، مجهز به دستگاه فراگیری زبان است. آیا میتوان چگونگی این برنامهی زیست شناختی را معین کرد؟ برای این کار، باید نخست خواص بنیادی دستگاه پردازش گفتار را معین کنیم و به مطالعهی کودکانی بپردازیم که کمتر تحت تأثیر محیط زبانی ویژهای (زبان مادری) بودهاند، آنگاه این ساختار زیست شناختی را در حالت ابتداییِ آن که آمادهی کار کردن است، یعنی حتی پیش از استفاده از علائم محیطی، بررسی کنیم.
به منظور دست یابی به این حالت ابتدایی، پژوهشگران طبیعتاً به مطالعه روی نوزادان روی آوردند و متوجه شدند که کودکان دارای ظرفیتهای زبانیِ نامنتظَر هستند. نوزادان، پیش از تلفظ نخستین واژهها (از شش ماهگی، کودک شروع به ادای الفاظ نامفهوم میکند)، واجها، هجاها و شاید حتی واحدهای زبان شناختی بزرگتر، یعنی گروه واژهها، را ردیابی میکنند. در میراث ژنتیکی نوزادان، چه عامل ثبت شدهای آنها را وادار میسازد تا اطلاعات صوتی را به گونهای پی گیر برای آموختن زبان، پردازش دهند؟ (واج (یا phoneme) کوچکترین واحد در نظام آوایی زبان است که میتواند تغییر معنایی ایجاد کند. بنابراین در زبان شناسی، کوچکترین واحد در تحلیل است. برای مثال، واژهی مار دارای سه واج «م» و «ا» و «ر» است و اگر واج م را برداریم و به جای آن واج ب را بگذاریم معنای واژه تغییر خواهد کرد. واجها عناصری انتزاعی هستند و صورت آوایی ملموس آنها به عواملی چند و مخصوصاً به موقعیت آنها در مقایسه با سایر آواهای جمله بستگی دارد. گونههای یک واج را واجگونه مینامند، مانند گونههای واج «ک» در فارسی در کلمات کاهو و کلم که اولی نسبت به دومی در ناحیهی پسینترِ کام تولید میشود. مفهوم واج در دستور زایشی کاربرد ندارد؛ در این دستور، خودِ مشخصههای آوایی (مانند کامی، پسکامی، لثوی) که مشخصههای تمایز دهنده نامیده میشوند مهمترین واحدهای کمینه در تحلیل واجی به حساب میآیند.)
حال، تجهیزات بنیادی نوزاد را بررسی کنیم. هنگام تولد، دستگاه شنوایی نوزاد به کار افتاده است. آزمونهای شنواییِ پیش از تولد ثابت کردهاند که طی آخرین هفتههای بارداری، جنین در برابر محرکهای صوتی واکنش نشان میدهد. ولی شرایط دریافت امواج صوتی از ورای شکم مادر، با آنچه ما درک میکنیم بسیار متفاوت است. جنین در محیطی آبکی به سر میبرد و اصوات از طریق بدن مادر به داخل نفوذ میکنند و با صدای اندامهای داخلی مخلوط میشوند. به طور کلی ماهیت صداهای دریافتی توسط جنین، پیش و بعد از تولد تفاوت فراوان دارد.
در حال حاضر، مطالعات شنواییِ پیش از تولد مشخص نساختهاند که آیا پردازش گفتار در شکم مادر انجام میگیرد یا نه. به هر حال نوزاد به محض تولد، صداهای پیرامون را میشنود. حال ببینیم حقیقتاً گفتار چیست: گفتار، موجِ صوتیِ بسیار پیچیدهای است که به وسیلهی صدای انسان تولید میشود. نوزاد برای آموختن زبان مادری، همراه با ساختار زبان شناختی آن، تنها چیزی که در اختیار دارد علائم صوتی پیوسته و متغیر است. بنابراین برای درک زبان، باید پیش از هر چیز، علامت صوتی را به قطعاتی برش دهد تا در آن، واحدهای زبان شناختی مناسب (یعنی هجاها، واژهها و جملهها) را ردیابی کند. این تقسیم به قطعات یا برش، در وهلهی نخست، مسألهی بسیار دشواری را مطرح میسازد، بدین معنی که اصولاً هیچ نوع از شاخصهای صوتی به طور سیستمی با یک واحد زبان شناختی تطبیق نمیکند! آیا نوزاد برای پردازش گفتار، مجهز به دستگاه خاص نوع انسان است؟ ماهیت اطلاعاتی که نوزاد برای پردازش آنها آمادگی یافته است کدام است؟ برای درک این مطلب، باید بین آنچه از ساز و کارهای عمومی پردازش شنوایی برمیآید، که احتمالاً در این زمینه با گونههای دیگرِ حیوانی شریک هستیم، و آنچه مخصوص زبان است تمایز قائل شویم.
آیا از نظر نوزاد، حرف زدن، نسبت به سایر اصوات، وضع ویژهای دارد؟ چنانچه موجودی از نظر زیست شناختی برای پردازش علائم ویژهای در محیط، پیش آمادگی داشته باشد، این علائم باید بتوانند در وهلهی نخست، توجه را جلب کنند و بدین گونه، پردازشی با جزئیات بیشتر بپذیرند. به نظر میرسد که گفتار، و به ویژه با زبان مادرانه در نخستین ماههای زندگی، دارای ویژگی بارزی در مقایسه با اصوات دیگر باشد. گفتار برای نوزاد، علامتی همراه با کششی ویژه است. پژوهشگران این مسأله را با قرار دادن پستانکی متصل به دستگاهی الکترونیکی، در دهان نوزاد، به اثبات رساندهاند. این دستگاه، شدت مکیدن پستانک را اندازهگیری میکند. (این پستانکِ متصل به تجهیزات الکترونیکی، فرصتی پدید آورده است که از نوزادان در مورد آنچه درک میکنند پرسشهایی شود. هر تغییر فشاری در لولهی هوا، نشانهی مکیدن است. هر چه صدایی که نوزاد میشنود برایش جدیدتر و جالبتر باشد بیشتر به پستانک مک میزند. نوزاد به آهنگ صدا بسیار حساس است و این ملاک با ارزشی برای شناخت صدای مادر و سپس درک ساختار جمله است.) هنگامی که در برابر نوزاد محرکی جدید یا یک عامل جالب قرار دهند، پستانک را با ولعی بیشتر میمکد. با استفاده از همین شیوه متوجه شدهاند که کودکان چهار ماهه، شنیدن صدای زنانه را بر هر صدای دیگر یا سکوت ترجیح میدهند. همین نوزادان به گفتاری که خطاب به آنان است واکنش بیشتری نشان میدهند تا صحبتهایی که خطاب به بزرگ سالان باشد. این ترجیح، با مشخصات صوتی زبان مادرانه معین میشود، به این معنی که وقتی روی سخن با نوزاد است ناخودآگاه با صدایی بلند، کمی آهنگین و با زیر و بمهای مشخصتر صحبت میکنیم ....
بنابراین ملاحظه میشود که نشانههای گفتار برای نوزاد حالت ویژهای دارد. آیا نوزاد در حرف زدن انگیزهی تبادل اجتماعی و عاطفی را درک میکند؟ یا حقیقتاً قادر به پردازش زبان شناختی جملات است؟ به عبارت دیگر، آیا نوزاد میتواند بین واجها، هجاها و حتی گروه کلمات تمایزی برقرار کند؟ نخست این پرسش مطرح شد که آیا نوزاد، در گفتار میتواند ابتداییترین واحدهای زبان شناختی (مانند حرفهای الفبا) را تشخیص دهد؟ برای پاسخ به این پرسش، پژوهشگران از همان روش مکیدن پستانک استفاده کردند. ابتدا نوزاد را به محرک شنوایی تکرار شوندهی یک سیلابی، مثلاً پا، عادت دادند و بعد به طور ناگهانی آن را با سیلاب مشابه، مثلاً با، عوض کردند. چنانچه نوزاد با شنیدن صدای با، پستانک را با شدت بیشتری بمکد، بدان معنی است که توانسته آن را از سیلاب قبلی تشخیص دهد.
پژوهشگران در این گونه آزمایشها متوجه شدهاند که نوزاد از سن یک تا دوماهگی میتواند واجهای مختلف زبان را تشخیص دهد. در ابتدا این مسأله چندان مسلّم نبود زیرا هنگام تلفظ یک واج – مثلاً ب – تفاوتهای صوتی برای همان واج بسیار متفاوتند و میتوانند به چندین شکل تلفظ شوند. برای مثال، حرکات لبها در تلف ب در کلمات با و بو به طور کلی با هم فرق دارند. اما نوزاد یک ماهه قادر به تمایز واجهای نزدیک به هم مانند پ و ب یا ب و د نیز هست. شگفت این که این امر برای آواهایی که در زبان مادری وجود ندارند اما در زبانهای دیگر هستند نیز معتبر است. نوزاد ژاپنی ظاهراً میتواند بین واجهای ر و ل فرق بگذارد، در حالی که بزرگ سال ژاپنی نمیتواند این تمایز را برقرار کند زیرا در زبان ژاپنی فرقی بین این دو وجود ندارد. بنابراین، این استعدادِ عجیب تشخیص نوزاد، همیشگی نیست و برای پارهای از واجهای بیگانه کاسته میشود، تا حدودی اواخر نخستین سال زندگی که تقریباً از بین میرود. اما مدتها چنین میاندیشیدند که در مغز نوزاد، ردیابهای ویژگی یافته برای تشخیص اصوات گفتار وجود دارند. اما با انجام مطالعاتی روی چند گونهی حیوانی، ثابت کردند که چین چیلاها و میمونها هم، پس از آموزش طولانی و ملال آور، توانستهاند گروههای مختلف واجها را تشخیص دهند. اما باید دید آیا آنها هم از همان ساز و کارهای شنوایی بهره میبرند که انسان سود میبرد؟ هنوز به این پرسش پاسخی داده نشده است.
به هر حال میدانیم که نوزادان، واجها را تشخیص میدهند. اما آیا میتوانند هجاها را هم ردیابی کنند؟ هجا به عنوان واحد بنیادی تولید گفتار، شناخته شده است، به این معنی که حرکاتِ بیانگر، برای تولید هجاها برنامه ریزی شدهاند و گروه واجهای جدا از هم نیستند. همچنین هجاها هستند نه واجها که زیر و بمها و آهنگ صدا و تأکید بر لهجه را تشکیل میدهند. هجا یا سیلاب، کوچکترین واحد متصور برای تولید واژه است. بنابراین هجا در درک واژههای زبان نقش ویژهای دارد. در نتیجه کودکان چند ماهه قادرند هجاها (از نوع حروف باصدا-بیصدا) را به راستی درک کنند و در گفتار مداوم، آنها را تمیز دهند. در آزمایشی ثابت شد که نوزادان یک ماهه میتوانند دو هجا (مثلاً تاپ و پات) را تمیز دهند، اما نمیتوانند دو توالی حروف بیصدا (مانند تپر و پتر) را تشخیص بدهند. با حضور حرف صدادار یا مصوت، توالی حروف به صورت هجا درمیآید که به نظر میرسد یک واحد بالقوهی زبان باشد که نوزاد در مورد آن، ظرفیت تمایز دقیقتری را نشان میدهد.
آیا نوزادان قادر به شناسایی و استخراج یک هجا در گفتار هستند؟ پژوهشگران، کودکانِ شش و نیم ماهه را در برابر پارهای از هجاها شرطی کردند، بدین معنی که هربار با شنیدن یک هجای مخصوص (مانند با یا دو) سرشان را میچرخاندند. سپس در شرایط مختلف به بررسی این مطلب پرداختند که آیا آنان با شنیدن هجای مورد نظر در درون تداومی از سه هجا، باز هم سرشان را میچرخانند یا خیر و متوجه شدند که کودکان، هجاهای مورد نظر را در میان بافت جمله، تشخیص میدهند. پژوهشگران از این هم فراتر رفته و ثابت کردهاند که نوزادان چهار روزه میتوانند هجاهایی را که به آنها عرضه میشود بشمارند. آنها میتوانند تدامی از دو هجاییها (مانند بابا، نینی، و ماما) را تشخیص دهند و آنها را از تداومی از سه هجاییها (مانند عروسک و برادر) متمایز کنند و این امر بدون توجه به مدت و مقدار گفتار صورت میگیرد. بنابراین، نوزادان میتوانند با شناختن واحدهای کوچک قالب هجا که پیرامون یک هستهی حرف صدادار ساخته شده باشند، گفتار را پردازش کنند. با این حال، پیش از تأیید این مطلب که ظرفیت درک هجاها در تجهیزات زیست شناختیِ نوزاد ثبت شده است، باید نخست معین کنیم که آیا واحد هجا دارای مشخصهی همگانی است یا این که به عکس، نشان دهندهی ویژگی درک یک زبانِ به خصوص مانند زبان فرانسه است. پژوهشگران روی این مسأله کار میکنند. مسلماً نوزاد، پیش از به زبان آوردن نخستین کلمات، حرف ب را از پ تشخیص میدهد و میتواند هجاها را بشمارد. اما موضوع به همین جا ختم نمیشود، زیرا نوزاد در موقعیتی است که بتواند پارهای از عناصر تشکیل جمله را هم ردیابی کند. برای این منظور، نوزاد به عنوان شاخص، از یکی از اجزای تشکیل دهندهی بسیار مهم گفتار استفاده میکند که هنوز از آن ذکری به میان نیاوردهایم و آن لحن است. وقتی میگوییم لحن، یعنی هر نوع تغییر نظامدار در زیر و بم صدا و وزن گفتار که به تغییری در معنا منجر شود.
نوزادان به تغییر آهنگ گفتار حساس هستند. از هفتهی ششم، بر پایهی زیر و بم صدا، صحبتهای مادر را از صحبتهای فردی ناشناس تشخیص میدهند. اما در برابر گفتار یک نواخت، واکنش به خصوصی نشان نمیدهند. در دو پژوهشِ صورت گرفته، ثابت شده است که نوزاد میتواند با استفاده از اطلاعات مربوط به لحن به عنوان شاخصهای تشخیص در داخل جملهها، واحدهایی مانند گروه واژهها یا گزارهها را شناسایی کند. این آزمایشها در کودکان چهار ماه و نیمه انجام شده است. کودکان به جملاتی گوش میدادند که در آنها مکثهای یک ثانیهای در میان اجزای تشکیل دهندهی جمله (یعنی در محل صحیح مکثها طی یک گفتار) و یا در خود اجزای جمله گنجانده شده بود. آنها آشکارا جملههایی را ترجیح میدادند که مکثها یکپارچگی اجزای تشکیل دهندهی جمله را مختل نمیکردند. آنچه مایهی شگفتی بود این که در این آزمایشها، این امر همان قدر که برای زبان مادری کودکان معتبر بود (انگلیسی) برای زبانی که هرگز نشنیده بودند (لهستانی) نیز صدق میکرد. بنابراین، کودک درک معنایی را بر اساس خواص مشخصهی لحن (یا عروض) گفتار که درواقع مسألهای عمومی است، پایه گذاری میکند (مثلاً معمولاً در همهی زبانها، پیش از مکث، صدا پایینتر میآید). اما این عمومیت به سرعت از بین میرود بدین سان که در شش ماهگی، در مورد زبانِ مثلاً لهستانی، هر نوع امتیازی که برای جملات قائل میشد، از میان میرود. بنابراین، کودک در چارچوب برنامهی زبان شناختیِ از پیش برقرار شده، قادر است در گفتار افرادِ پیرامون خود، هجاها، گروه هجاها، و حتی ساختار جملات را شناسایی کند. پارهای از این ظرفیتها، هنگام تولد هم کار میکنند، اما پارهای دیگر نیاز به بلوغ بیشتر دارند. کودک از روی شاخصهای مختلف (صوتی، آوایی و لحنی) واحدهای زبان مادری خود را کشف میکند. با توجه به تمام نتایج به دست آمده، مسلّم است که نوزاد، علائم گفتاری را بیشتر از یک تبادل سادهی اجتماعی و عاطفی پردازش میکند. اصولاً دستگاه درک گفتار در سطوح بسیار مختلفِ پیچیدگیهای ساختاریِ زبان عمل میکند و این از همان نخستین ماههای زندگی آغاز میشود. به نظر میرسد نوزادان بسیار زود دست کم در زمینهی مورد نیاز برای برش جمله به واحدهای کوچکتر، شروع به تجزیه و تحلیل اطلاعات میکنند.
آیا میتوان به ساختارهای مسئول این برنامهی پردازش زبان در مغز دست یافت؟ میدانیم در بزرگ سالان (حداقل در راست دستها) ساختارهای مسئول پردازش زبان معمولاً در نیم کرهی چپ مغز قرار دارند. مثلاً دو واژه که با هر یک از دو گوش همزمان شنیده میشوند (شنود دو گوشی) به نحوی مشابه پردازش نمیشوند و در گوش راست برتری وجود دارد. گفتارهایی که از گوش راست شنیده میشوند (که درنتیجه به مغز چپ میرسند)، بهتر درک میشوند. آیا این جانبی بودن، امری ذاتی و ثبت شده در مغز از بدو تولد است یا این که کودک به تدریج که حرف زدن را فرا میگیرد این خصوصیت نیز رشد مییابد؟ برای پاسخ به این پرسش، باید دید که آیا در نوزاد نیز عدم تقارن در درک زبان، حاکی از جانبی بودن پیش رس است یا نه. و آیا میتوان این برتری گوش راست را در نوزاد تازه متولد شده نیز به اثبات رسانید؟ بدین منظور، پژوهش گران، نوزاد چهار روزه را در معرض شنود دو گوشیِ هجاها قرار دادند و با اندازه گیری میزان مکیدن پستانک، موضوع را بررسی کردند. در نتیجه، متوجه شدند که نوزاد به تغییرات هجاها در گوش راست، بیشتر از گوش چپ واکنش نشان میدهد (در مورد موسیقی، موضوع برعکس است، یعنی نتهای موسیقی به وسیلهی گوش چپ بهتر تشخیص داده میشوند). مشابه همین نتایج در نوزادان پیش رس نیز مشاهده شده است. بنابراین به نظر میرسد نیم کرهی چپ مغز برای پردازش گفتار، حتی پیش از تولد، آمادگی یافته است و جانبی بودن در اثر فراگیری به وجود نمیآید، بلکه خصوصیت بنیادی دستگاه پردازش زبان است.
بنابراین، مطالعاتی که روی نوزادان و کودکانِ تا چهار ماه و نیمه انجام گرفتهاند حکایت از این دارند که برنامهای از پیش برقرار شده در مغز برای فراگیری زبان وجود دارد. با این حال، مغز نوزاد هنوز به بالندگی کامل نرسیده و ساختارهای زبانی مغز هنوز به رشد نهایی دست نیافتهاند. پارهای از ظرفیتهای زبانیِ مربوط به کارکرد درستِ تمامی ساختارهای مغزی، از بدو تولد پدیدار نمیشوند و فقط زمانی آشکار میشوند که برخی از آموزشها صورت گرفته باشند. مثلاً برای آزمون بروز ظرفیتهای دستوری و یا نحوی، کودک نیازمندِ شناخت کمینهای از واژگان است. به هر حال، شناخت بهتر برنامهی فراگیری زبان، میتواند در دراز مدت منشأ آزمونهایی را برای ردیابی پیش رسِ اختلالات زبانی فراهم آورد. در حال حاضر، این اختلالات تنها زمانی تشخیص داده میشوند که کودک شروع به حرف زدن میکند، یعنی حدود سه یا چهار سالگی و یا حتی دیرتر از آن. امید میرود در آینده بتوان پردازش زبان را بسیار زودتر آموخت، اما در حال حاضر، هدفی بسیار دور است.
در فرد بالغ، ساختارهای مغزیای که در درک و تولید زبان دخالت دارند کدامها هستند؟ با استفاده از روش نسبتاً جدید تصویر برداری مغزی با استفاده از برش نگاری مغزی با گسیل پوزیترون، اکنون بررسی نواحی مغزی که طی تلاش زبانی معین نزد فرد سالم فعال میشوند امکان پذیر شده است. دقت تعیین نواحی درحد پنج یا شش میلیمتر است. با استفاده از همین روش، یک گروه پژوهشی در سنت لوئیز امریکا موفق شد مناطقی از قشر مغز را که در درک واژهها، تولید گفتار یا درک مفهوم واژهها دخالت دارند مشخص کند. این پژوهشگران، فهرستی از واژهها را به صورت شفاهی یا کتبی به افراد مورد آزمایش ارائه دادند. نخستین مرحلهی آزمایش، فقط گوش دادن یا نگاه کردن ساده به واژهها بود. سپس پژوهشگران این شرایط را، با موقعیتِ استراحت کامل آزمایش شوندگان که در سکوت فقط به یک نقطه خیره میشدند، مقایسه کردند و مناطقی از مغز را که هنگام درک سادهی واژهها فعال میشوند معین نمودند. برای واژههای نوشته شده، مناطق پس سری – گیجگاهی بودند که فعال میشدند. و برای واژههای شنیده شده، نواحی گیجگاهی – آهیانهای بودند که فعال میشدند. در موقعیتی دیگر، آزمایش شوندگان میبایست هر واژه را با صدای بلند تکرار میکردند. با مقایسهی این حالت با حالت پیشین، پژوهشگران توانستند از طریق حذفی، مناطقی را که فقط در تولید گفتار دخالت دارند معین کنند. این مناطق به ویژه در ناحیهی مربوط به دهان در قشر حرکتی چپ و دیگر نواحی حرکتی (قشر آمادگی حرکتی چپ و نواحی حرکتی مکمل چپ و راست) است. و بالاخره در موقعیت سوم، آزمایش شوندگان میبایست واژهای را برای مفهوم هر یک از واژههای ارائه شده با صدای بلند ادا کنند، مثلاً سفر در جواب واژهی قطار. یک بار دیگر، در مقایسه با آزمون تکرار سادهی واژهها، پژوهشگران توانستند مناطق پردازش معنایی واژهها را در قشر پیشانی مشخص نمایند.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}